

موضوع فیلم جواهری در قصر
فیلم
جواهری در قصر بر کشور کره در زمان سلطنت سلسلهٔ یو سون - در زمان حکومت
پادشاه سونگ ینگ و پادشاه یون سان گون (۱۴۹۴-۱۵۰۶) - تمرکز دارد .
داستان
اصلی فیلم جواهری در قصر ، نشان دادن زندگی شخصیتی توانمند به نام سو یانگ
گوم است که با استفاده از فکر و پشتکار خود به موفقیتهای فراوانی میرسد.
مروری بر داستان جواهری در قصرمجموعه
طولانی ۵۴ قسمتی جواهری در قصر بر اساس ماجرای واقعی زنی ساخته شده که
اولین و احتمالاً تنها زنی است که نامش در تاریخ به عنوان پزشک خصوصی
پادشاه ثبت شدهاست. ماجرای داستان جواهری در قصر در زمان سلسله جوسون
میگذرد زمانی که جامعه مشخصاً سیستم طبقاتی دارد و سنتهای مرد سالارانه
بر آن حکمفرماست. این دوره از تاریخ هر چند از نظر اقتصادی در وضعیت مساعدی
به سر میبرد اما به دلیل درگیریهای داخلی بر سر قدرت میان خانواده
سلطنتی و دولت از ثبات سیاسی برخوردار نیست. در میانه این کشمکش و هرج و
مرج داستان زندگی دختری نقل میشود که نه از طریق داشتن ارتباط با سران
قدرت بلکه از طریق بخشندگی و برخورداری از روحیه شکست ناپذیر قصد دارد لقب
یانگ گوم (یانگوم) بزرگ را از جانب شخص پادشاه دریافت کند.
والدین یانگ
اصالتاً اهل دربار بودهاند. پدرش مامور پادشاه بود که وظیفه اجرای حکم مرگ
ملکه با مسموم کردن را به عهده وی نهاده بودند. این واقعه چنان وی را تحت
تاثیر قرار داد که از پستش استعفا و پایتخت را ترک کرد. مادرش یک گونگ نو
یا دختر قصر بود که در قصر آشپزی میکرد اما متاسفانه شاهد وقوع جرمی از
سوی دختر دیگری در قصر شد و آن را گزارش کرد. اما جنایتکاران برای اینکه از
سکوت وی در این مورد مطمئن شوند سعی داشتند او را در خارج از قصر به قتل
برسانند و بهترین دوست وی را نیز مجبور کردند در این قتل همراهی شان کند
اما او با استفاده از زهری که قبلاً استفاده شده بود کارشان را خراب کرد.
مادر یانگ تا دم مرگ پیش رفت اما با کمک همسرش که از شهر فرار کرده بود از
مرگ نجات یافت و آنها دوباره همدیگر را پیدا کردند. در این زمان شاهزاده که
مادرش مسموم شده بود به سلطنت رسید و نخستین کارش انتقام گرفتن از کسی بود
که در قتل مادرش دست داشت. در نتیجه دربه دریهای خانواده یانگ آغاز شد.
مدام در حال حرکت بودند و هویت واقعی شان را از ماموران دولتی مخفی نگه
میداشتند. پس از گذشت چند سال بالاخره پدر و پس از چندی هم مادر یانگ
دستگیر و کشته شدند. یانگ در آن زمان شش، هفت سال داشت. آخرین آرزوی مادر
یانگ این بود که یانگ در صورت تمایل خودش به قصر برگردد و بزرگترین سرآشپز
قصر شود تا از این طریق به کتاب یادداشتهای سرآشپز دست پیدا کند و بی
عدالتیهای قصر را در آن بنویسد و به نسلهای آینده منتقل کند.
و اینگونه سفر یانگ کوچک و یتیم آغاز میشود. یک زوج خوش قلب اما از طبقه نسبتاً پایین جامعه سرپرستی وی را به عهده میگیرند.
یانگ
در هشت سالگی وارد قصر میشود تا در بخش آشپزی قصر کار کند. در آنجا
دوستان و همچنین رقبایی پیدا میکند. وی با چوی گوم جوان که عضو خانواده
چوی است هم دوست میشود. چوی گوم که از کودکی تعلیم علم و دانش دیده در
آشپزی بسیار ماهر است و قابلیت این را دارد که به بزرگترین سرآشپز تبدیل
شود. خانواده چوی از قدرت زیادی در قصر برخوردار است و طی پنج نسل گذشته سر
آشپزان بزرگی را در خود پرورش دادهاست. با همین پیش زمینهاست که چوی گوم
جوان چنین مسوولیتی را میپذیرد و با کودکی اش وداع میکند. آشپزان قصر
همچون زنان پادشاه هستند و نمیتوانند بی اجازه ازدواج کنند.