مطالب خواندنی و دانلود فایل و موسیقی
مطالب خواندنی و دانلود فایل و موسیقی

مطالب خواندنی و دانلود فایل و موسیقی

وبلاگ جوانان

اگه عشقت رو رد کرد...



روزی سه دانشجوی پسر در دانشگاه پیام نور مشغول تحصیل بودند یکی از این سه پسر اینگونه نقل می کند:


دوستم تو دانشکده علوم تربیتی میخوند من روانشناسی اون عاشق دختری بود از همون دانشکده که می


خواست به خواستاریش بره ولی دست دست میکرد ولی این دفعه تصمیم داشت بعد برگشت از سفر یک هفته


ایش از دختر خواستگاری کنه از قضای روز گار در این مدت یه کارمند بانک به خواستگاری دختر رفت ودختره


جواب بله بهش داد


در ادامه مطلب بخوانید


 

 

بعد اینکه دوستم برگشت این قضیه رو شنید وا رفت اون رفت و دختره رو پیدا کرد تا قضیه رو از خودش جویا


بشه ولی دختر با سیلی زد تو گوش دوستم و گفت که برو گم شو من تو به هم نمی خوریم بعد این بد رفتاری


دختره دوستم تا یک ماه پیداش نشد ما نگران رفتیم دنبالش دیدیم تو کتابخانه مسجد جامع مشغول مطالعه


است از 8 صبح می رفت و تا 12 شب مطالعه می کرد دوستم که همیشه 12 ترم برمیداشت تو 8 تاش رد میشد


فقت 4 تاش رو پاس میکرد زد معدلش امد 18.59 چند ترم بعد معدلش از بس که می خوند شد 20 ونفر اول کلاس


اخه همون طور که دانشجو ها می دونن استاد برای رفع اشکال فقت میاد بعد 10 دقیقه که کسی چیزی نمی


پرسه میره اون روز هم همین طوری شد و استاد رفت بچه ها دیدن اینطوری نمیشه از دوستم که شاگرد اول


بود خواستند تدریس بکنه براشون تدریس دوستم اونقدر عالی بود که همه عاشق تدریسش شدند اون روز همون


دختره هم امد سر کلاس دوستم اما دوستم هیچ برخود بدی با اون نکرد ونگفت که باید از کلاسش بره مثل بقیه


پذیرفتش وبه سوالاتش مثل سوالات همه پاسخ میداد اون روز بعد تموم شدن کلاس که همه از کلاس خارج


شدند دیدیم صدای های های گریه می اید برگشتیم کلاس دیدیم همون دختر داره گریه می کنه ازش پرسیدیم


چی شده گفت که من واقعا شرمنده اون پسرم من با اینکه اون روز با اون رفتار بدی داشتم و اونو جلو همه


تحقیر کردم ولی اون امروز مثل همه با من مهربون بود و رفتار بدی نداشت دوستم بعد ها رتبه 3 کشوری اورد و


به دانشگاه اصفهان رفت و در انجا عنوان دانشجویه نمونی کشوری رو دریافت کرد من بعد از سال ها اون رو تو


خدمت دیدم وقتی که من داشتم تموم می کردم اون با ارشد اومد خدمت و اونجا شنیدم دانشجوی نمونه


کشوری شده وباید به اصفهان بره و جایزه اش 30 سکه طلا رو بگیره خلاصه این واقعه در زندگی اون باعث شد


که در کارش جدی تر بشه و حقارت اون روز رو با این افتخاراتش از بین ببره  


این داستا کاملا واقعی بود و در استان اذربایجان غربی شهرستان خوی در سال 79 اتفاق افتاده



نظر یادتون نره

نظرات 3 + ارسال نظر
ن.ا دوشنبه 6 آبان 1392 ساعت 18:35

سلام
واقعا تحسین برانگیزه
امیدوارم جوان های این نسل هم مثل ایشون فکر کنن
پیروز باشید

ojo دوشنبه 6 آبان 1392 ساعت 18:34 http://ojo.blogsky.com

مهدی دوشنبه 6 آبان 1392 ساعت 18:33 http://bivatan.blogsky.com

یا خدا ...
عجب پشتکاری از 4 واحد پاس کردن تو ترم تا دانشجوی نمونه شدن!!!

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد